احمدی نژاد

چرا سال هاست احمدی نژاد را عنصری نالایق می دانیم.

در سال 84 با تأیید صلاحیت احمدی نژاد او وارد رقابت های انتخاباتی شد. او در رقابت با هاشمی به علت جلب رأی مردم مؤمن، انقلابی، کارگران و مستعضفان جامعه و شعارهای عدالت طلبانه و به علت نفرتی که عموم مردم از هاشمی داشتند پیروز رقابت ها شد. اما یادمان نرود که احمدی نژاد و معاون اول او رحیمی استانداران نمونه و سر به زیر هاشمی بودند. در آن انتخابات هاشمی هم رأی مردم حامی اصلاح طلبان و اقشار مرفه جامعه را به به سمت خود جلب کرده بود. با روی کار آمدن احمدی نژاد عناصر مؤمن زیادی وارد دولت شدند و شروع به کار کردند. کارها نتیجه های خوبی داد. حرکت های خوبی در زمینه فعالیت های عمرانی و ساخت مسکن شروع شد. اما با برخی سیاست های اشتباه، خودمحوری ها و تک روی های احمدی نژاد کم کم تورم بر اقتصاد غالب شد. برخی از کارخانه های ورشکست شدند. احمدی نژاد به تدریج نیروهای مؤمن را از خود راند و برخی از آنها را عزل نمود. کم کم عناصر فاسد متملق اطراف او را گرفتند و بقیه را از چشم او انداختند.

در همان دولت اول احمدی نژاد تورم به شدت افزایش یافت. به گونه ای که قیمت برخی اقلام تیتر روزنامه های زنجیره ای اصلاح طلبان می شد. وقتی از احمدی نژاد سوال می شد که فلان ماده غذایی چرا گران شده است او می گفت: نه، ارزان است محله ما ارزان است از آن جا بخرید. پس یادمان نرود که در همان دولت اول احمدی نژاد هم مشکلات جدی وجود داشت. اصلاح طلبان و باند هاشمی رفسنجانی علیه احمدی نژاد تبلیغات گسترده ای شروع کردند و به تمسخر سخنان و حتی قیافه او می پرداختند. احمدی نژاد برخی از عناصر فاسد و اشرافی را از قدرت کنار زد و با آنها در افتاد. اما در اطراف خود او نیز اشراف و سرمایه دارانی با تملق جا گرفتند. صادق محصولی از مهم ترین عناصر دولت احمدی نژاد فردی ثروتمند بود. احمدی نژاد از ثروت او دفاع می کرد. اما بقیه ثروتمندان را فاسد می خواند. با نزدیک شدن به انتخابات 88 مردم مستضعف می ترسیدند که رأی احمدی نژاد بسیار کم شده و در انتخابات متحمل شکست گردد. نظر سنجی ها نشان دهنده رأی بسیار پایین احمدی نژاد بود. اما در مناظرات احمدی نژاد با عبور از خط قرمز ها و تاختن و زیر سوال بردن هر سه رقیب خود آقایان کروبی و موسوی و رضایی با ایجاد جنگ روانی و فضای هیجانی رأی بسیاری از مردم را به سمت خود جذب کرد. اما با این کار موجب بیشتر شدن نفرت مخالفان خود نیز شد. حمله به شخصیت هر سه کاندیدای رقیب موجب شدت گرفتن عملیات روانی از سمت آنها به خصوص کروبی و موسوی شد. حامیان میرحسین موسوی بر طبل تقلب کوبیدند و ماه ها در خیابان ها آتش افروزی کردند.

 

در فتنه 88 حامیان موسوی این گونه تبلیغ می کردند که احمدی نژاد مهره رهبری است و در انتخابات تقلب کرده اند تا او پیروز شود و شورای نگهبان نیز همدست احمدی نژاد در تقلب است. آنها حملات خود را به سمت رهبری بردند. در حالی که به اعتراف بسیاری از عناصر اصلاح طلبان، در انتخابات رأی احمدی نژاد درست بود و تقلبی در کار نبود. اما هدف اصلی نه خود احمدی نژاد بلکه انتقام گیری از انقلاب و نظام و رهبری بود. برای همین نیز در طول ماه ها فتنه گری، شعاری علیه احمدی نژاد از فتنه گران نشنیدیم. هر چه شعار بود علیه رهبر انقلاب بود. 

اما آیا احمدی نژاد مهره رهبری بود؟ خیر. در آن انتخابات رهبر انقلاب به صراحت علیه سخنان احمدی نژاد در مورد هاشمی و موسوی و کروبی موضع گرفت و آنها را غلط خواند. رهبری به تمام معنا از شخصیت آقایان هاشمی و موسوی و کروبی دفاع نمود. اما آنها نمک نشناس بودند. در کنار اینها از احمدی نژاد هم دفاع کرد و برخی توهین های طرف مقابل به او را مورد انتقاد قرار داد. کار احمدی نژاد در بردن مناظرات از فضای منطقی به سمت فضای جنجال و هیجان غلط اندر غلط و اشتباه بود و رهبر انقلاب نیز همین مسئله را متذکر شد اما نه حامیان رهبری و نه مخالفان به این نکته توجهی نکردند. میرحسین موسوی سال ها نخست وزیر خود رهبری بود. کروبی سال ها رئیس مجلس بود و تاکنون کلامی از او علیه رهبری شنیده نشده بود. اما احمدی نژاد ارتباطی با رهبری نداشت و زیر سوال بردن کلام و عمل او با صراحت توسط رهبری نشان دهنده این بود که احمدی نژاد هیچ هماهنگی با رهبری ندارد. اما دروغ گویان مدعی حزب الهی بودن اینها را نمی فهمیدند. در نماز جمعه ی معروف فتنه 88، رهبر انقلاب از شخصیت هاشمی به صراحت دفاع کرد. اما جو هیجانی اجازه نداد مردم و حتی آگاهان مدعی حزب الهی بودن به این مسئله توجه کنند. رهبری به صراحت فرمود من با هاشمی اختلاف نظر دارم اما در کنار آن از خدمات و شخصیت او دفاع نمود اما هاشمی نیز مانند موسوی نمک نشناس بود. آنها دنبال انتقام گیری از احمدی نژاد بودند. انتظار داشتند تا رهبری دستور دهد رأی مردم نادیده گرفته شود. وقتی رهبری در مقابل انتظار غلط آنها مقاوت کرد، کینه توزی ها را علیه رهبری آغاز کردند. فتنه 88 نه علیه احمدی نژاد بلکه علیه رهبری و برای انتقام گیری از رهبری بود. احمدی نژاد در فتنه 88 جز آن یک حرف که در روزهای اول فتنه در مورد خس و خاشاک گفت چیز دیگری نگفت و به طور کامل خود را کنار کشید تا حملات به سمت رهبری باشد و رهبری را سپر خود قرار داد. اگر حمایت بر حق و قانونی رهبری و شورای نگهبان از رأی صحیح احمدی نژاد نبود شاید آشوب گران آن دولت را ساقط می کردند. زیرا آشوب گران از حمایت تمام عیار اشرافیت، سرمایه داران داخی، آمریکا و بیگانگان برخوردار بودند و برای خود در خشونت طلبی حد و مرزی قائل نبودند. احمدی نژاد مهره رهبری نبود و تبعیت زیادی هم از رهبری نداشت بلکه مانند خاتمی، هاشمی و روحانی بود بلکه بدتر از آنها بود. هر کس می تواند به راحتی در سایت رهبری با جست و جوی ساده حمایت های رهبری از دولت هاشمی و خاتمی و روحانی را مطالعه نماید. کلام رهبری در حمایت از هاشمی، خاتمی و روحانی نه تنها کمتر از احمدی نژاد نیز نیست بلکه بیشتر است. رهبری بارها از شخص آقای خاتمی و دولت او دفاع نموده است. بارها از آقای هاشمی حمایت نموده است. روحانی و ظریف را با بهترین جملات توصیف نموده است. اگر قرار بود کسی مهره رهبری باشد خاتمی مهره رهبری بود. اما مسئله این است که چیزی به اسم مهره ی رهبری وجود خارجی ندارد و رأی مردم مهره رهبری است. مردم به هر کس رأی دهند حتی با وجود اختلاف نظر، رهبری از آن شخص حمایت عملی و کلامی می کند. 

ما موضع احمدی نژاد در رد صلاحیت را با موضع شریعتمداری مقایسه می کنیم. شریعتمداری عنصری اصلاح طلب است. او در مقابل رد صلاحیت نه نظام را زیر سوال برد نه رهبری را نه شورای نگهبان را. اما احمدی نژاد کلیت این نظام را زیر سوال برد و بدتر از موسوی و کروبی و ضد انقلاب علیه شورای نگهبان و انقلاب و حتی رهبری موضع گرفت. در مقابل او یک عنصر فاسد به رهبری اهانت نمود اما او سکوت کرد. پس احمدی نژاد از این نظر بدتر از عناصر اصلاح طلب مانند شریعتمداری است. احمدی نژاد را شخص انقلابی و حزب الهی ندانید. 

برخی حمایت های رهبری از شخص احمدی نژاد فقط به این خاطر بود که او منتخب مردم بود. برخی از حمایت ها نیز جمایت های منطقی بود. احمدی نژاد پر کار و تلاش گر بود و گفتمان عدالت طلبی را زنده کرد. اما به تدریج در مسیر دیگری قدم برداشت. رهبری با انصاف هر جا که اقدام او مثبت بود از او حمایت کرد. حتی در جایی که او کج رفت و در مقابل نظام ایستاده بود حرکتی علیه او به جریان نینداخت. احمدی نژاد در ماجرای عزل وزیر اطلاعات با نظام قهر کرد و 11 روز اعتصاب کرد. اما چون نتیجه نگرفت به کار خود بازگشت. این حرکت او در مقابل حمایت رهبری از وزیر اطلاعات بود. عناصر فاسد در دولت احمدی نژاد می خواستند  وزارت اطلاعات را در دست بگیرند. این خیانت به مملکت بود و می توانست آسیب جدی به امنیت کشور وارد کند. رهبری با انتصاب عنصر فاسد دولت احمدی نژاد مشایی نیز برادرانه مخالفت کرد. این مخالفت ایشان برای جلوگیری از سرخوردگی مردم حزب الهی از او و دولت او بود. اما متأسفانه احمدی نژاد نمک نشناسی کرد و در مقابل این توصیه نیز ایستادگی کرد و به مشایی پست و مقام بیشتری داد و او همه کاره ی دولت شد و به جای او در معاونت اولی عنصر مفسد اقتصادی دیگری به اسم رحیمی را به کار گرفت! 

در دولت دوم احمدی نژاد غرور و تکبر به جان احمدی نژاد افتاد. وقتی جوانان بسیجی و جان برکفان سپاه و نیروی انتظامی در مقابل اغتشاش گران از اموال عمومی و نظام و دولت و رأی مردم دفاع می کردند او مشایی را معاون اول خود می کرد و خود را از معرض حملات فتنه گران دور کرده بود. موضعی علیه فتنه گران نمی گرفت و در حالی که اهانت های آنها علیه رهبری را می دید هیچ دفاعی از ولایت فقیه نمی کرد بلکه در مقابل ولی فقیه می ایستاد. وقتی برخی نیروهای سپاهی جان برکف در خیابان ها سرهایشان می شکست و لگد مال می شدند و یا به شهادت می رسیدند احمدی نژاد کجا بود؟ او بعد ها علیه سپاه هم موضع گرفت و تلاش زیادی کرد تا با ژست ضد سپاه و ضد قوه قضائیه در میان حامیان موسوی نیز برای خود حامیانی پیدا کند. هدف احمدی نژاد از موضع گیری علیه سپاه و ارکان نظام به دست آوردن حمایت مخالفان جدی اش در جامعه بود اما در این کار موفق نشد و شکست خورد.

احمدی نژاد در دولت دوم خود هم با وزرای خود می جنگید هم با مجلس هم قوه قضائیه هم سپاه. او کشور را رها کرده بود. گرانی ها رکورد زده بود. تحریم کمر اقتصاد را شکسته بود. اما احمدی نژاد با وزیر خارجه و اطلاعات خود درگیر بود! با وزیر بهداشت درگیر بود. با رئیس مجلس و نمایندگان درگیر بود. با رئیس قوه ی قضائیه درگیر بود. این چه رئیس جمهوری است. رئیس جمهوری که باید نماد اتحاد باشد کار مملکت را رها کرده و برای مطرح کردن خود با این و آن می جنگید. رئیس جمهوری که دیگر ارکان نظام از جمله مجلس را زیر سوال برده و تضعیف نماید یک دیکتاتور است. در حالی که قیمت ها ساعتی بالا می رفت احمدی نژاد به جای سخن گفتن در مورد گرانی و مشکلات تحریم و تولید از بهار و مشایی و مدیریت جهان و انسان کامل سخن می گفت. به سفرهای تبلیغاتی برای مشایی می رفت. مردم دنبال خرید روغن و مرغ بودند احمدی نژاد دنبال مطرح کرن مشایی! در اواخر دولت او، وزیر بهداشت خود را نیز عزل نمود در حالی که معاون اول او صراحتا گفته بود وزیر بهداشت به هیچ عنوان عزل نخواهد شد. خودمحوری و خوشیفتگی عامل انحراف احمدی نژاد بود. او هیچ انتقادی را بر نمی تافت و هر منتقدی را در داخل دولت خود نیز به شکل زشتی عزل می نمود و دولت و وزارت خانه ها بازیچه ی خودمحوری های او شده بودند. مردم فلک زده اینها را می دیدند.

تا این که دولت او پایان یافت و مردم در حالی که مشایی رد صلاحیت شده بود بدون توجه به رد صلاحیت نماینده احمدی نژاد و بدون توجه به سخنان احمدی نژاد که می گفت من از هیچ کس دیگر حمایت نمی کنم به پی صندوق های رأی رفتند. هیچ کس اعتراضی به رد صلاحیت نماینده احمدی نژاد نکرد بلکه به به آقای روحانی رأی دادند که در نقطه مقابل احمدی نژاد بود و بقیه نیز به قالیباف و جلیلی رأی دادند که آن نیز  مورد انتقاد احمدی نژاد بودند. این بی اعتنایی به احمدی نژاد نشان دهنده زده شدن مردم از احمدی نژاد بود. 

احمدی نژاد در انتخابات 96 رد صلاحیت شد. اما مردم باز بی اعتنایی کردند و واکنشی نشان ندادند بلکه دوباره به دشمن احمدی نژاد رأی دادند و بقیه نیز به رئیسی رأی دادند که احمدی نژاد مخالف او بوده و هست! این هم نشان دهنده بی توجهی مردم به احمدی نژاد بود. در این انتخابات دوباره احمدی نژاد رد صلاحیت شد. اما باز هم واکنشی از سوی مردم مشاهده نشد. 

شاید برخی از مردم نوستالژی دوران احمدی نژاد هنوز در ذهنشان باشد و خاطرات خوش دولت اول او را فراموش نکرده باشند و در مقابل، مفاسد و گرانی های دوران او را فراموش کرده باشند اما تعداد این افراد آن قدر کم است که اثری در انتخابات نخواهد داشت و خواهیم دید که چگونه مردم با رأی های خود به یاوه گویی های احمدی نژاد دوباره بی اعتنایی خواهند کرد. مردم ما زیاد شخص محور نیستند. در کشور ما قحط الرجال نیست. یکی از این هفت کاندیدای ریاست جمهوری رئیس جمهور خواهد شد و ان شاء الله مردم خواهند دید که احمدی نژاد نسخه ی تقلبی عدالت طلبی بود. نسخه ی واقعی عدالت طلبی ان شاء الله به زودی بر سر کار خواهد آمد. 

 

در پر رویی قهرمان پوشالی اصلاح طلبان ظریف بی مغز

آقای ظریف جدیدا اعلام کرده که نمی خواهد کاندیدای ریاست جمهوری شود و دلواپسان اجازه دهند او بر روی برداشتن تحریم تمرکز کند.

 

آقای ظریف برو تمرکز کن. برو متخصص. برو کارشناس. برو کاری که در 8 سال نتونستی رو در یک ماه انجام بده. جایزه نوبل برداشتن تحریم رو باید به شما بدهند . فوتبال 90 دقیقه است. درسته ک 8 هیچ باخته اید اما این گونه که در دقیقه 90 روپا می زنید حتما برنده خواهید شد. روحیه شما را تحسین می کنم برادر .

 

شما روی سنگ پا را سیاه کردید. در پر رویی رکود زدید. آقای ظریف در بعد از برجام دلار از 3300 تومان به 25000 تومان رسیده است. در این دو ماه چه خواهید کرد که در 8 سال نتوانستید. راستی شرم نمی کنی؟ خجالت نمی کشی؟

 

لعنت بر شما. لعنت به شمایی که در 8 سال مردم را بیچاره کردید. ثروت مند فاسد را ثرومند تر و فقیر بیچاره را بیچاره تر کردید. آقای ظریف و روحانی و جهانگیری لعنت بر شما . لعنت بر شما که در 8 سال هر چه خواستید اختلاس کردید دزدی کردید خوردی و بردید و چپاول کردید. سکه های برجام حرامتان باد. حقوق های نجومی حرامتان باد.

 

آقای ظریف و روحانی و جهانگیری و نوبخت. لعنت خدا بر شما باشد در که در 8 سال مردم را فلک زده کردید و بسیاری از فشار روحی و بسیاری به علت چند برابر شدن هزینه های زندگی و درمان ، از درمان محروم شده و از دنیا رفتند. با بورس چه کردید؟ با دلار و ارزش پول ملی چه کردید. مردم را چطور در صف ها مرغ نگه داشتید. لعنت بر شما که در دوره شما بزدل های فاسد تحریم ها بیشتر شد. امنیت هم در دوره شما تضعیف شد. فرهنگ هم مبتذل شد . لعنت بر شما که در دوره شما شورش ها هم شکل گرفت. لعنت بر شما که قیمت بنزین را شبانه سه برابر کردید. لعنت بر شما که داراهایی ارزی خزانه را به قمیت 4200 تومان بین اعضای باند و مافیا و حزب خود تقسیم کردید. دوستان فاسد خود را ثروتمند تر و مردم را فقیر تر کردید.

 

لعنت به اصلاحات. لعنت به خاتمی و هاشمی. لعنت به شما اصلاح طلبان وطن فروش و فاسد. لعنت به شما بزدل های خائن. که رکورد جاسوس پروری را شکستید. لعنت به شما که صنایع هسته ای را با بتن پر کردید کارخانه را تعطیل کردید کارگران را بیکار. اموال مردم را به اسم خصوصی سازی چپاول کردید. لعت به صاحب دلار جهانگیری. 

آقای ظریف خدا شما را لعنت کند که سردار سلیمانی را به کشتن دادید. خائنان و جاسوسان اطراف شما اطلاعات او را به دشمن دادند. دشمن از ضعف و بزدلی شما فاسدان اطلاع داشت و به همین خاطر جرأت کرد و سردار را ترور کرد. 

لعنت به شما مدعیان دانستن زبان دنیا. این بود زبان دنیا؟ شما که برجام را امضا کردید چطور بعد از برجام لعنتی شما دلار 10 برابر شد؟ تحریم بیشتر شد، دانشمندان هسته ای ترور شدند، مراکز هسته ای منفجر شدند!

آقای ظریف می دانیم درد وین دنبال چه هستید. در وین ستاد انتخاباتی تشکیل داده اید. با دشمن در حال ساختن هستید. تا دشمن آب نباتی بدهد و در انتخابات به مردم بدهید. شما برای پیروزی دوباره در انتخابات هر خیانتی می کنید هر مکر و حیله ای به کار می گیرید.

 

اما دوره شما شما قدرت طلبان فاسد تمام شد. شما به زودی به زباله دان تارخی خواهید رفت. قهرمان پوشالی و بادکنی آقای ظریف. چیزی که ترک برداشت و ترکید نه تحریم بلکه بادکنکی بود که از نام شما ساخته بودند و باد کرده بودند.

اسختر فرح در انتظار توست . آدم یاد مرگ فرعون می افتد

مرحوم هاشمی از اول انقلاب مسئولیت های بزرگی داشت. او همیشه رئیس بود. اما نفعی به حال مردم نداشت و به انقلاب هم ضربه زد. عدالت رو هم از بین برد. بیشتر به فرزندانش اهمیت می داد تا مردم.

ایشان به تفریح شخصی زیاد اهمیت می داد. در حالی که بسیاری از اقشار از ساده ترین تفریحات هم محروم هستند و بسیاری از کودکان در مناطق محروم به علت عدم دسترسی به استخر در رودخانه ها و سدها غرق می شوند ایشان در استخر درجه یک مخصوص سانس تک نفره داشتند. مسئول حکومت اسلام حق ندارند این گونه زندگی کند و خبری از دردهای مردم نداشته باشد. ایشان در کهن سالی که بسیاری از مردم می گفتند چرا هاشمی نمی میرد ، در حال تفریح فراتر از سن خود جان باخت. ایشان محافظان و نزدیکان و اطرافیان بسیاری داشت هیچ کدام نتوانستند او را از مرگ نجات دهند.

او در حال تفریح جان داد. 250 هزار نفر هم در حال دفاع از کشور خون دادند.

برخی از مسئولان کنونی نیز در اوج گرانی ها عکس سفر به توچال خود را منتشر می کردند.

استخر فرح در انتظار توت. رود نیل فرعون کش در انتظار توست. قبر در انتظار توست. جهنم در انتظار توست.

کسانی که سفره مردم رو نصف کردند به جهنم خواهند رفت دیر یا زود.

شاید در استخر شاهانه باشد. شاید توچال. شاید رخت خواب. شاید تخت بیمارستان. شاید هواپیمای فرست کلاس.

 

شعار علیه روحانی در روز قدس و نامه ی بی سلام هاشمی

هاشمی در نامه ی بی سلام سال 88 خود خواستار برخورد با احمدی نژاد می شود و می نویسد:
"با اینهمه بر فرض اینکه اینجانب صبورانه به مشی گذشته ادامه دهم، بی‌شک بخشی از مردم و احزاب و جریانها این وضع را بیش از این بر نمی‌تابند و آتش‌فشانهایی که از درون سینه‌های سوزان تغذیه می‌شوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونه‌های آن را در اجتماعات انتخاباتی در میدانها، خیابانها و دانشگاهها مشاهده می‌کنیم."

شایسته است آقای روحانی حداقل بخشی از این نامه بی سلام را بخوانند چون شامل حال ایشان می شود. ایشان که با تهمت های خود اشخاص، رقبای انتخاباتی و ارکان نظام را زیر سوال برده به آن ها می تازد مخاطب همین نامه است.
و نمونه آتش فشان های سوزان همین اعتراض و شعارهای بخش کوچکی از مردم در راهپیمایی روز قدس است.

من یک سرهنگ نیستم اما بودم

خانه نشین شدن خاتمی یا احمدی نژاد !

آقای روحانی . برای ما سخنان خاتمی یا هاشمی نان نمی شود. ما کار می خواهیم. درآمد می خواهیم. چطور وقتی درآمد مدیر شما 60 میلیون می شود و هزینه نهاد ریاست جمهوری 4 برابر می شود این منبعش تأمین است اما وقتی قراره حق مردم داده باشه نمی شه؟ پدرم در دوره شما بیکار شد. خودم هم با فوق لیسانس حقوقی می گیرم که برای خرید گوجه فرنگی هم مشکل دارم. شغلم هم شغلی است که با دیپلم همی می توانستم . در همه جای جهان به دانشجوی دکتری حقوق می دهند تا فقط تحقیق کند. اما ما 4 سال دکتری را با بدبختی خوانده ام بدون ریالی کمک از دانشگاه. 16 آذر می خوام چیکار؟ که علی مطهری برایم سخنرانی کنه؟ این چه دردی از من دوام می کنه.
روحانی رقیب خود رو به احمدی نژاد مربوط می کنه. همه می دونن که قالیباف و رئیس هر دو منتقد احمدی نژاد هستند و هیچ ارتباطی با احمدی نژاد ندارند.
اما احمدی نژاد منتخب مردم بود. اگر خاتمی خوب است هاشمی خوب بود چرا احمدی نژاد نباشد؟ چرا به رأی مردم احترام نمی گذارند؟ چه کسانی در دوره احمدی نژاد با شورش و خیانت نگذاشتند کار کند؟ چه کسی به اندازه احمدی نژاد برای مردم خانه ساخت.
می گوید چرا خاتمی رو خانه نشین کردید. خاتمی که اصلا انتخابات رو قبول ندارد. نظام رو تقلب متهم می کند. پس شما با تقلب روی کار آمدید. با تقلب احمدی نژاد. خاتمی در 88 مردم رو دعوت به شورش های خیابانی کرد. شما رئیس امنیت ملی هستید شما خود عامل حصر و محدودیت هستید. پس فرافکنی و عوام فریبی نکنید.
می گویید چرا بزرگان رو خانه نشین کردید!؟ خب ! احمدی نژاد هم رد صلاحیت شد. و ممنوع التصویر است. سال هاست که صدا و سیما یک سخنرانی یا عکس او رو پخش نکرده. پس چرا در این مورد چیزی نمی گویید . چرا این قدر انحصار طلب هستید و فقط خودتان را قبول دارید. اگر مردم به شما رأی دهند کار خوبی کردند اگر رأی ندادند اشتباه کردند؟ احمدی نژاد 24 میلیون رأی داشت. احمدی نژاد در انتخابات هاشمی رو شکست داد. اینا مردم نبودند؟ اون انتخابات رو خود خاتمی اجرا کرد. پس شما انحصار طلب هستید و می خواهید قدرت رو قبضه کنید. اما 11 روز دیگر دوران دیکتاتوری شما تمام می شود و نجومی بگیران باید با قدرت خداحافظی کنند.

به عنوان دانشجوی سال آخر دکتری فیزیک می گویم 16 آذر مال خودتان. علی مطهری و سخنرانی هایش مال خودتان. آزادی مال خودتان. دانشجو اول حمایت از تحقیق می خواهد. دانشجو در اولیه ترین نیازهایش مانده است. در خوابگاه و غذا! در هزینه های تحصیل. به فکر آینده و بیکاری است. 

 

هاشمی رفسنجانی از میان ما رفت

سال ها حامی او بودم. سال ها منتقد او بودم. اما او دیگر در میان ما نیست. 

"او نمونه‌ی کم‌نظیری از نسل اوّل مبارزان ضد ستم‌شاهی و از رنج‌دیدگان این راه پرخطر و پرافتخار بود."

حرم امام

افزایش قیمت بنزین دست آورد دیگر برجام که ما را پیش خانواده مان شرمنده کرد

آقای روحانی برجام خونم کم شده بود. با شنیدن افزایش 50 درصدی قیمت بنزین برجام خونم به اعتدال رسید.

آقای هاشمی این دست آورد جدید برجام هم ما را پیش خانواده مان شرمنده کرد.

به اصول گرایان رأی می دهم نه کاندیداهای دولتی

برای نجات کشور از رکود بی سابقه و عمیقی که دولت روحانی به وجود آورده است. برای حذف نشدن یارانه مردم بیچاره . برای چند برابر نشدن دوباره هزینه آب و برق و گاز. برای چند برابر نشدن دوباره قیمت پیاز و سیب زمینی و گوچه فرنگی و نان و بنزین و گازوئیل . برای جلوگیری از حذف مسکن مهر . برای جلوگیری از آغاز دوران انحصارگرایی و دیکتاتوری هاشمی و روحانی . برای جلوگیری از حاکمیت اشرافتی و زرسالاری و سرمایه داران. برای جلوگیری از آغاز دوران سیاه تک صدا و فساد . برای جلوگیری از نابودی اقتصاد کشور. برای جلوگیری از آغاز دوران افراطی گری و سیاست زدگی . برای جلوگیری از ورود مزدوران مواجب بگیر دولتی به مجلس . برای جلوگیری از ورود مفسدان اقتصادی و  سرمایه داران زالو صفت به مجلس. برای جلوگیری از چشم پوشیدن مجلس از مفساد دولت و مقامات دولتی . برای جلوگیری از ورشود مهره های هاشمی به مجلس . برای جلوگیری از سیاست بازان فاسد به مجلس . برای جلوگیری از تعطیلی بیشتر کارخانه ها.

به اصول گرایان رأی خواهم داد.

کسانی که برای رسیدن به پست و مقام دولتی و گرفتن امتیازات و وام های میلیاردی و رانت خواری چشم بر مفاسد دولت نمی پوشند و شرافت خود را به پول های دولتی نمی فروشند . کسانی که به جای این که دنبال آزادی سران فتنه از حصر باشند دنبال حل مشکل 15 هزار کارخانه تعطیل شده در دولت روحانی اند. کسانی که به جای تلاش برای افزایش یارانه روزنامه شرق دنبال جلوگیری از حذف یارانه بیچارگانند .

می گفتند شاه سعودی به علت نامه هاشمی شیخ نمر را عفو کرد

نمونه ای حمایت خاوری و دوستان روحانی از هاشمی در کنار هم

اندر بی احترامی هیئت پارلمانی اروپا به هاشمی

"احترام به یکدیگر باید دوطرفه باشد گفت: هنگامی که ما وارد تهران شدیم آنها ما را مجبور کردند که روسری سر کنیم."

این سخن یک عضو پارلمان اروپاست ! این زن همچنین ادعا کرده است که در احترامش به هاشمی شکی وجود ندارد !

دم خروس این است. 

آخه یکی نیست اگه تو نمی تونی یک روسری رو سرت بیندازی و این رو بی احترامی به خودت می دونی کی بهت گفته اصلا بیای ایران ؟ 


البته حق برخی عناصر داخلی بود که تحقیر شوند تا دیگر عزت را از راه دیدار با بیگانگان طلب نکنند. شیخ فضل الله نوری برای حفظ جان خود نیز به بیگانگان امید نبست اینها برای نشان دادن محبوبیت بین المللی خود به بیگانگان متوسل می شوند!

شیمایی در سوریه و هاشمی

صدایی رو شنیدیم که جناب هاشمی در یکی از شهرهای تفریحی شمال سخنانی را در مورد ماجرای حمله شیمایی در سوریه ایراد می فرمود. او این چنین گفته است که مردم سوریه توسط دولت خود بمبماران شیمیایی می شوند.

بازرسان متخصص سازمان ملل با تجهیزات پیشرفته و دقیق خود به محل حمله شیمایی رفته اند و نمونه برداری کرده اند. این بازرسان که از طرف اسرائیل و آمریکا تحت فشارند هنوز به نتیجه ای نرسیده اند. حال سوال این است که این آقای هاشمی ما با کدام وسیله و تجهیزات از بازرسان سازمان ملل هم جلو زده و این چنین به یقین به دولت متحد و مظلوم اتهام زنی می کند. بدون ارئه هیچ گونه مدرک و دلیلی. در حالی که حتی رئیس جمهور آمریکا نیز در این مورد با این قاطعیت سخن نمی گوید. برخی می گویند دوستی هاشمی با پادشاه عربستان بی ارتباط با این مواضع هماهنگ با آن دیکتاتور عربی نیست.

البته بسیار تعجب بر انگیز خواهد بود در صورتی که دولتی که دو سال است با خون خوار ترین و خطرناک ترین تروریست های تاریخ بشریت در حال جنگ است هیچ گاه علیه آن تررویست ها از بمب شیمایی استفاده نکند اما برود و در روستایی علیه چند کودک و زن از تسلیحات شیمایی استفاده کند. این خنده دار و باور نکردنی است. از ابتدا نیز مشخص بود که آمریکا دنبال بهانه ای برای حمله مستقیم است. اینک که آنها می بینند تروریست ها با وجود حمایت های تمام عیار آنها در حال عقب نشینی و شکست هستند تصمیم گرفته اند با حمله موشکی به پایگاه های نظامی سوری موجب تضعیف ارتش سوریه شوند تا تروریست ها بتوانند ضربه نهایی را بزنند. آیا آمریکا و انگلیس فیلم های تروریست های سوری را در حال خوردن قلب سرباز یا بریدن سر مردم و قتل عام و آزمایش شیمیایی یا سوزاندن مردم یا تیرباران کودکان ندیده اند ؟ حال چه شده که بریدن سر صد ها نفر در یک روستا کاری ضد بشری نیست اما یک حمله شیمایی موهوم خطر برای بشریت است ؟

پاسخ قرآن به دعای هاشمی در مورد شروران

هاشمی در روز انتخابات ریاست جمهوری این چنین گفته بود :

"دعایم،نجات کشور از شروران است"


اما پاسخ قرآن به این سخن هاشمی این است :

وَقَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَیٰ رِجَالًا کُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ (آیه 62 سوره مبارکه ص)

[و جهنمان] می گویند: ما را چه شده که [مردان مؤمن و شایسته] ای که از اشرارشان می شمردیم، نمی بینیم.

هاشمی مانند خوارج و طلحه و زبیر است

آقای هاشمی خیال نکند با رئیس جمهور شدن روحانی او رئیس جمهور شده یا جرایم خانواده اش فراموش خواهند شد. یا دیکتاتوری های دوران او فراموش خواهد شد. یا تورم های 50 درصدی دوران اشرافیت سالاری او فراموش خواهند شد. بلکه ما ول نمی کنیم. به قول دخترش. ما ول نخواهیم کرد و تا انتقام عاشورای-88 را از خوارج نگیریم ساکت نخواهیم نشست.

آقای هاشمی خوارج شما هستید. همسر و فرزندان و دوستان شما. زیر دستان شما. کسانی که علیه ولی فقیه و دموکراسی و مردم و رأی مردم و مردم سالاری و نظر مردم در سال 88 شورش کردند. ریختن بیرون! آتش زدند. شکستند. ویران کردند. کشتند. خیمه های عزاداری آتش زدند. مسجد آتش زدند. لباس از تن مردم در آوردند. آتش فشان راه انداختند. خروج کردند علیه اسلام و حکومت اسلام و ولایت فقیه.

اما واقعیت آن است که هاشمی مانند طلحه و زبیر است. او به قدرت و رفاه عادت کرد. او رأی مردم به احمدی نژاد را تحمل نکرد. او دوست دارد همیشه خود رئیس باشد. عشق این شخص به مقام و ریاست وصف ناشدنی است.

روحانی هاشمی دیگر


از وقتی که عارف به نفع حسن روحانی ، این عضو جامعه روحانیت مبارز و این عضو جناح راست ، و این مأمور عالی جناب سرخ پوش جناب هاشمی رفسنجانی کنار رفت،

می بینم که فرزندان هاشمی برای تصدی پست های کلیدی دندان تیز کرده اند.

می بینم که هاشمی برای انقام گیری از اصلاح طلبان که او را عالی جناب سرخ پوش قاتل و جنایت کار نامیدند خود را آماده می کند. در صورت پیروزی با احتمال اندک روحانی هاشمی از اول کسانی که انقام خواهد گرفت اصلاح طلبان خواهد بود.

اما روحانی جز در میان اقشار مرفه طرفداری ندارد و شکست او هاشمی را ناکام خواهد گذاشت. اما خوشحالم که با رفتن عارف اصلاح طلبان به زباله دان تاریخ رفتند.


تقدم عدالت بر پیشرفت در سخن رهبری و نامزدهای انتخابات

در میان برخی از سیاسیون این چنین باب شده است که تا صحبت از عدالت به میان می آید آنها با حمله به دولت احمدی نژاد، عدالت را مساوری توزیع فقر و گداپروری می نامند! آنها این گونه استدلال می کنند که عدالت بدون پیشرفت توزیع فقر است. در حالی که هیچ دلیلی بر عدم وجود پیشرفت در طول خدمت این دولت یا  تقدم پیشرفت بر عدالت ارائه نمی کنند. اما آنها عدالت را بدون پیشرفت غیر ممکن می دانند. البته این نشان دهنده عدم اعتقاد و التزام آنها به بحث عدالت است که به این بهانه می خواهند از آن دوری کنند. پیشرفت خوب است. اما پیشرفت خود نیازمند عدالت است.

برای ورود به بحث ابتدا سخنان دو تن از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری را در این مورد بررسی می کنیم.

قالیباف این چنین می گوید:

"باید بدانیم عدالت بدون پیشرفت توزیع مساوات فقر است . اگر انسانها برای ما مهم هستند کرامت آنها را باید حفظ کنیم و بدانیم تا پیشرفت نباشد عدالت نیست..."{1}

او همچنین در برنامه تبلیغاتی خود در گفت و گوی ویژه خبری این چنین می گوید:

" اگر پیشرفت اتفاق نیفتد، عدالت در واقع توزیع فقر است."{2}

دکتر ولایتی نیز در برنامه تبلیفاتی خود این چنین می گوید:

" عدالت را نباید شعاری مطرح کرد. نباید کشور را دچار فقر و آن‌گاه فقر را عادلانه تقسیم کنیم!"{3}


این  نوع نگاه این اشخاص به بحث عدالت است و آنها عدالت را بعد از پیشرفت امکان پذیر می دانند. اما واقعیت آن است که حتی با همین امکانات و با همین سطح اقتصاد و تکنولوژی فعلی نیز می تواند عدالت را برقرار نمود. اصولا بحث عدالت مسقل از پیشرفت است. در صورتی که بخوهیم ابتدا پیشرفت کنیم سپس عدالت را اجرا کنیم شاید میلیون ها سال نیز به هیمن روش ادامه دهیم و نه بتوانیم پیشرفت کنیم و نه عدالت را برقرار کنیم. زیرا معلوم نسیت حد نهایی پیشرفت مورد نظر آنها چیست. آیا هزار سال پیش که نسبت به امروز پیشرفت و تکنولوژی بسیار پائین بود، عدالت امکان اجریی شدن نداشت؟ بلکه با وجود عدالت پیشرفت حاصل خواهد شد. برای اثبات این منطق یک مثال ساده می زنیم. در صورتی که ما ساختار و ساز و کار اشتغال و استخدام را به گونه ای تغییر دهیم که به جای آقازداده ها و فرزندان و دوستان و آشنایان مسئولان و گردن کلفتان، افراد صالح و شایسته بر مناصب مدیریتی و غیر مدیریتی تکیه زنند، این عدالت ورزی موجب بروز استعداد ها و شایسته سالای و در نهایت پیشرفت خواهد شد. این مسئله ای ساده و بدیهی است. اما اگر منتظر باشیم آقایان پیشرفت کنند و فقرا تحمل، باید سال های سال فقر را مشاهده کنیم در حالی که هیچ پیشرفتی را مشاهده نخواهیم کرد! این نگاه همان نگاه دروان سازندگی است. البته همان نگاه تکنوکرات هاست. که در شهرداری نیز مشاهده نمودیم. زمانی که شهردار معروف کشور به جای انتصاب یک شخص باتجربه، در نهایت تعجب همگان، همسر خود را به عنوان مدیر کل شهرداری و مشاور خود منصوب نمود تا تیر خلاصی بر عدالت در استخدام و انتصابات شغلی و شایسته سالاری زده باشد.

اما در اینجا به سخن رهبر انقلاب در مورد تقدم عدالت بر پیشرفت و انتقاد ایشان از لفظ توزیع فقر در برابر شعار عدالت اشاره می کنم که درس خوبی برای مدعیان ولایت مداری است:

"اين نكته را هم در باب عدالت عرض كنيم كه بعضى‌ها مى‌گويند عدالت يعنى توزيع فقر. نخير، كسانى‌كه بحث عدالت را مى‌كنند، به‌هيچ‌وجه منظورشان توزيع فقر نيست؛ بلكه توزيع عادلانه‌ى امكانات موجود است. آنهايى كه مى‌گويند عدالت توزيع فقر است، مغزا و روح حرفشان اين است كه دنبال عدالت نرويد؛ دنبال توليد ثروت برويد تا آنچه تقسيم مى‌شود، ثروت باشد. دنبال توليد ثروت رفتن بدون نگاه به عدالت، همان چيزى مى‌شود كه امروز در كشورهاى سرمايه‌دارى مشاهده مى‌كنيم. در غنى‌ترين كشور عالم - يعنى امريكا - كسانى هستند كه از گرسنگى و از سرما و گرما مى‌ميرند؛ اينها كه شعار نيست؛ واقعيتهايى است كه مشاهده مى‌كنيم. كسانى هستند كه در آرزوى يك آپارتمانِ سه چهار اتاقه سالهاى سال تلاش مى‌كنند و چون به جايى نمى‌رسند، مى‌روند خيانت مى‌كنند تا به اين امكانات برسند."{4}

نکاتی در رابطه با رد صلاحیت هاشمی و مشایی

شورای نگهبان رکن اساسی نظام و حافظ قانون اساسی ماست. درود بر شورای نگهبان. اقدام انقلابی این شورا در رد صلاحیت پیران فتنه گر و منحرفان اختلاس گر را می ستایم.

خداحافظ آقای رفسنجانی. به یاد روزهایی که در هر جا در مقابل اهانت و انتقاد به شما سینه سپر می کردم و با نهایت قدرت خود از شما دفاع می کردم. البته شما آن هاشمی نیستید. آن زمان انقلابی بودید امروز شخصی منفعل هستید. آن روز از نظام دفاع می کردید امروز از خود و خانواده و اشراف و فتنه گران. آن روز ما از شما حمیات می کردیم امروز سلطنت طلب و مارکسیست و ضد انقلاب و سران آمریکا و شاهان عربی.

خداحافظ آقای مشایی. روزی نیز از احمدی نژاد حمایت می کردیم. هنگام پیروزی او شور و شوق و امیدی وصف ناپذیر وجودمان را فرا گرفته بود. اما گذر زمان او را تغییر داد. او همه چیز را فدای شما نمود. مصالح مردم و کشور و نظام را. همه ظرفیت خود را. ما از شما بیش از پیش متنفر شدیم. و زمانی که دیدیم احمدی نژاد به گفته خود همان مشایی است و مشایی همان احمدی نژاد، از احمدی نژاد نیز تنفر پیدا کردیم. 

همین ثبت نام هاشمی پشت پای محکمی بر تمام ادعاهای پوشالی موسوی و کروبی و دشمنان بود. ادعای خنده دار تقلب! حمایت خاتمی از هاشمی و ثبت نام هاشمی نیز تیر خلاص بود بر یک جنبش خیالی به نام جنبش سبز. همین ثبت نام هاشمی نعمتی بزرگ بود. اما ثبت نام و ماندن امثال روحانی و عارف نیز برای همیشه سبز و فتنه گران را دفن نمود. این نیز برای ما نعمتی بود!

هاشمی بی شک انقلابی برجسته ای بود. اما شورای نگهبان بسیار فراتر از یک شخص است. شورای نگهبان رکن نظام و انقلاب است. وزن شورای نگهبان ده ها بار بیشتر از اشخاصی همچون هاشمی است. کسانی که دم از امام می زنند آیا سخن امام در رابطه با شورای نگهبان را نخوانده اند؟ :"هرکس رأی شورای نگهبان را نپذیرد «مفسد فی الارض» است". بله جایگاه شورای نگهبان بسیار فراتر از اشخاصی همچون هاشمی یا مشایی و بلکه صدها هاشمی و مشایی است.

اما حضور مردم در انتخابات مشتی محکم بر دهان هاشمی و مشایی خواهد بود. با صرف نظر کردن از احتمال یک درصدی حکم حکومتی رهبر معظم انقلاب برای دادن صلاحیت به این اشخاص، این مسئله ای مهم است. زیرا حضور مردم به معنای عدم توجه به رد صلاحیت این اشخاص خواهد بود. عده ای می خواهند حضور مردم را به بودن یا نبودن هاشمی و مشایی گره زنند. اما این طور نیست. در این انتخابات اصلاح طلب هم هست اصول گرا هم هست. مردم انتخاب خود را خواهند نمود. هر انتخابی (چه عارف چه جلیلی و چه قالی باف و ... ) به معنای پیروزی نظام و مردم و شکست جریان انحرافی احمدی نژاد و هاشمی خواهد بود. 

نامه افرادی چون حسن مصطفوی برای رد صلاحیت هاشمی را خواندم. و برایم این سوال پیش آمد که این اکثریت قاطع که می گویند حامی هاشمی اند کجایند؟ چرا من نمی بینم؟ آیا منظور آنها از اکثریت قاطع مردم صرفاً اقوام و هم محله ای های آنهاست؟ همین توهمات آنهاست که موجب همین ذلت و خواری آنها شده است. آنها دوست دارند هاشمی رئیس جمهوری شود و در پس رفتی 16 ساله به گذشته دوباره اشراف و اینها حاکم گردند. اما این خیالی باطل است. زیرا از تنفر مردم نسبت به هاشمی کاسته نشده است.

هم احمدی نژاد و مشایی و هم هاشمی و اطرافیان و متملقان اینها ادعاهایی دارند. آنها این چنین می پندارند که اکثریت مردم حامی آنها هستند. این مردم کجایند؟ هاشمی و مشایی رد شدند اما صدایی از آنها برنخواست. موسوی و کروبی حصر شد و چیزی از آنها شنیده نشد. در سفر های اخیر احمدی نژاد همه دیدیم که کسی به استقبال او نرفت (با صرف نظر نمودن از اعضای هلال احمر و امثال آن). ما دیدیم بعد از رد صلاحیت هاشمی حتی بوقی نیز شنیده نشد. این نشان دهنده کم اهمیت بودن این اشخاص در نظر مردم ایران است. مردم اگر بخواهند به یک اصلاح طلب رأی دهند عارف هست. مردم اگر بخواهند به اصول گرا رأی بدهند جلیلی هست قالی باف هست. چه نیازی به امثال مشایی و هاشمی دارند؟ مردم از تورم و گرانی احمدی نژاد و هاشمی خسته اند. از وعده های دورغین. مردم از ادعاهای ماورایی احمدی نژاد و هاشمی نالانند. خسته اند. از خواب های هاشمی! از حکم های از امام زمان گرفته شده اطرافیان مشایی. مدیریت جهانی. از خانواده هاشمی. اینها همه خراب کردند. مردم به دنبال فردی با پرونده روشن و پاک اند. بلکه آنها را از وضعیت پیش آمده نجات دهد. مردم به دنبال هاشمی تاریخ مصرف گذشته که امتحانش را پس داده است نیستند. مردم دنبال مشایی تاریخ مصرف گذشته و عامل گرانی و التهابات نیستند. 

برخی افراد چاپلوس و کوته اندیش خیال نکنند مردم عاشق امثال هاشمی یا مشایی اند. زیرا تجربه فتنه 88 نشان داد که فتنه گران به زباله دان تاریخ انداخته می شوند. فتنه گری و ایستادن در مقابل رأی شورای نگهبان بازی خطرناکی است که به سرعت دامن آنها را می گیرد. آنها بدانند افراطی گری و ایستادن در برابر قانون اساسی کم هزینه نخواهد بود. هر کس در مقابل قانون اساسی و ارکان نظام و آرای مردم بأیستد به سرعت نابود می گردد.

مردم ایران همان مردمی هستند که حکومت پادشاهی را با تمام توان ساواک اش و ثروت هایش و با وجود حمایت تمام عیار آمریکا فراری دادند. این مردم همان مردم اند. هر کس دیکتاتوری کند مردم او را نیز فراری می دهند. بلکه امروز مردم قدرتمند تر و انقلابی تر و باتجربه تر از گذشته اند. حال که حکومت ایران به گفته دشمنان حامی چندانی در میان کشورهای قدرتمند حهان ندراد و بلکه ابر قدرتان جهان در مقابل او هستند (این افتخار بزرگیست) و مردم ایران تجربه ای بیشتر از گذشته دارند، در صورتی که مردم موافق نظام نبودند به سرعت نظام را ساقط می نمودند. اما برعکس، در هر 22 بهمن و انتخاباتی حمایت خود را از کلیت نظامشان به همه اعلام می کنند. برای این مردم امثال هاشمی چندان اهمیتی ندارند. اگر مردم به هاشمی اهمیت می دادند به حمایت از او بر می خواستند. اما چه شد؟ هیچ. زیرا مردم از افراطی کری و التهاب آفرینی و خود محوری و خودشیفتگی و تکبر و خود بزرگ بینی این سیاست مداران خسته اند.

تشکر از شورای محترم نگهبان

از این که منحرفان و اشراف پرور ها را رد صلاحیت کردید نهایت تشکر را از شما داریم.


اجلاس سران چه کسانی رو سوزاند

حال تمام آن کسانی را احساس می کنیم که می گفتند ایران منزوی شده است. آن کسانی که می گفتند هیچ کشوری در دنیا با ایران نیست. حال آن کسانی که می گفتند دولت مشروعیت ندارد. حال فتنه گران. حال اشراف و حال افرادی چون هاشمی و خاتمی. اینان کسانی بودند که دوست نداشتند جمهوری اسلامی مشروعیت بین المللی داشته باشد. اینها مدام می گفتند ایران در صحنه بین المللی هیچ دوستی برای خود باقی نگذاشته است. اینان باید فهمیده باشند که قدرت دیپلماسی و قدرت بین المللی به دوستی با چند شاه یا سر خم کردن در مقابل چند کشور اروپایی و آمریکا نیست. اجلاس سران غیرمتعهد ها آمریکا را سوزاند. انگلیس را سوزاند. تمام دشمنان ایران سوختند. ضدانقلاب و فتنه گران و اصلاح طلبان آمریکایی همه سوختند. دماغ اینها سوخت. همه مخالفان جمهوری اسلامی سوختند. آتش گرفتند. چشمتان بترکد. ببینید عظمت جمهوری اسلامی را. ببینید قدرت بین المللی انقلاب اسلامی را.

شمه ای جنایات شهرداری ها در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی

*این مطلب توسط یکی از دوستان ارسال شده است.

این خاطهر مربوط به زمان دولت هاشمی است. زمانی که من کودکی 8-9 ساله بودم. در آن زمان منزل ما در یکی از محلات فقیر نشین شهر قرار داشت. خانه کاه گلی بود و به علت فرسودگی نیازمند تعمیر بود. در یکی از روزها دیوار حیاط خانه ما فروریخت. جایی محل بازی ما و بچه های همسایه بودند. اما به لطف خدا در آن زمان ما در اتاق بودیم کسی کشته نشد. فروریخت این دیوار موجب شد پدر ما به فکر تخریب و بازسازی بقیه دیوارهای خطرناک حیاط بر بیاید. در حالی که برای این کار نیازمند قرض گرفتن از دیگران بودیم. اما در حالی که آرمان انقلاب رسیدگی به فقرا بود نه تنها کسی برای بازسازی دیوار منزل به ما کمک نکرد بلکه در آن زمان بر سر ما نیز می زدند. ما به این دلایل است که دولت هاشمی را دولتی انحرافی می دانیم که آرمان های انقلاب را زیر پا نهاده بود.

در آن زمان مأموران شهرداری با ماشین های وانت مخصوص خود می آمدند و اجازه نمی دادند ما دیوار خود را بازسازی کنیم! عجبا! در حالی که یکی از وظایف شهرداری کمک به مردم برای بازسازی بافت فرسوده است! آنها هر بار یا رشوه می گرفتند یا بیل و کلنگ و فرغون ما را پشت وانت خود می انداختند و می دزدیدند می بردند. بلی در آن زمان شهرداری ها جوز دولت بودند و این دولت هاشمی بود که اموال ما را می دزدید. اگر مقاومت می کردی خودت را نیز می گرفتند و  در بازداشت گاه داخل شهرداری زندانی می کردند! چگونه ممکن است شهرداری برای خود بازداشت گاه داشته باشد؟! آن روزها روزهای تلخی برای کودکی چون من بود. در حالی که شب پدرم را در خانه نمی دیدم و می شنیدم که می گفتند او را در بازداشتگه شهرداری زندانی کرده اند! فقط برای این که می خواست دیوار خانه خود را تعمیر کند! در یکی از شب ها همه باهم در تنها اتاق کوچک خانه مان خوابیده بودیم. ساعت احتمالا 11 شب بود. در آن شب مأموران شهرداری به این علت که خانه ما دیوار نداشت وارد خانه ما شدند و درب خانه ما را دزدیدند و بردند. پدرم که فکر می کرد آنها دزد هستند(دزد بودند اما دزدهای شهرداری) بیلی را برداشت و آنها را دنبال کرد. آنها درب خانه را پشت وانت شهرداری انداختند و فرار کردند. آن شب برای من که کودکی خردسال بودم شب وحشتناکی بود. فردای آن روز پدرم مرا به کلانتری تا از مأموران شهرداری شکایت کند. قرار بود من شاهد باشم. در حالی که در آن شب سرم شکسته بود. ما بارها به کلانتری رفتیم و بازجوها بارها از من سوال می کردند. بر اساس قوانین جمهوری اسلامی ورود آن افراد بدون حکم قضایی به منزل ما و دزدیدن درب خانه ما و ایجاد وحشت همه جرم بوده و آن افراد باید ماه ها به زندان می افتادند و مسئولان شهرداری باید عزل می شدند. اما هیچ کدام از این اتفاقات نیفتاد و پدرم تنها توانست در خانه را از میان ده ها در دیگر که در انبار شهرداری بودند پیدا کند و خودش به منزل بیاورد! بلی، وقتی که کسی مثل هاشمی که نگاهش به مستضعف مانند یک گدا است و حمایت از فقیر را گدا پروری می داند رئیس جمهور باشد شهرداری اش نیز دزد از آب در می آید.

دوران سازندگی چنین دورانی بود. دورانی که در آن فقرا و اقشار مستضعف جامعه را له کردند و حقوق آنها را ضایع نمودند و آنها را کتک زدند و به بازداشت گاه های شهرداری انداختند و اموال ناچیز آنها را دزدیدند. و فرزندان مسئولان از جمله خود هاشمی بر پست های کلیدی منصوب شدند و در کشورهای خارجی تحصیل نمودند و سوار مردم شدند. همین مسائل تنفر از هاشمی و اشرافیت را در جامعه موجب شد و به این علت است که هاشمی چهره ای منفور در میان اکثریت اقشار جامعه است.

این متن ویرایش خواهد شد...

به بهانه حمایت هاشمی از دیکتاتور عربستان

امام بزرگوار ما چنین فرمود:

"من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسى و اسلام‏نمایى بعضى افراد ذکرى از آنان کرده و تمجیدى نموده‏ام، که بعد فهمیدم از دغل‌بازى آنان اغفال شده‏ام. آن تمجیدها در حالى بود که خود را به جمهورى اسلامى متعهد و وفادار مى ‏نمایاندند، و نباید از آن مسائل سوء استفاده شود. و میزان در هر کس حال فعلى او است."

در طول تاریخ جمهوری اسلامی کم نبودند افرادی که یا منحرف شدند یا چهره و باطن خبیث خود را در زمانی نشان دادند. این طبیعت هر انقلابیست. در هر انقلابی برخی از انقلابیون یا اطرافیان آنها بعد از استقرار حکومت انقلابی، کم کم باطن و چهره واقعی خود را نشان می دهند یا ریاست موجب انحراف آنها می گردد. مصداق بارز چنین افرادی اصلاح طلبان بودند. اما در میان منحرفین الحق که مشهورترین و مهم ترین آنها هاشمی رفسنجانی است. برخی انحراف هاشمی را مربوط به قبل از پیروزی انقلاب می دانند اما به هر حال بروز این انحراف در طول سال های بعد از انقلاب هر روز روشن تر و روشن تر از پیش بوده است.

حمایت از پابرهنگان یکی از مهم ترین شعار های انقلاب بود. اما هاشمی رفسنجانی حد اقل در طول مدت 8 سال ریاست جمهوری خود اشرافیت را نهادینه ساخت. او مستضعف را مترادف گدا دانسته و حمایت از پابرهنگان را گدا پروری نامید. از دیگر آرمان های انقلاب اصل شایسته سالاری بود که هاشمی به جای آن اصل رابطه خانوادگی و سرسپردگی را جایگزین ساخت. او فرزندان خود را در پست های مهم گماشت. اما دیگر آرمان انقلاب که هاشمی آن را زیر پا نهاد اصل آزادی بود. هاشمی در زمانی که قدرت را در دست داشت هر صدای منتقد یا مخالفی را خفه کرد و دوران به اصطلاح سازنگی دوران خفگان بود. در این دوران مردم فقیر به شدت سرکوب شدند. نگاهی به سخنان رهبر انقلاب در دوران ریاست جمهوری هاشمی نشان می دهد که ایشان بر بحث دوری از تجمل و اشرافیت و رسیدگی به مستضعفین تأکید داشتند و دلیل این تأکید بی توجهی کامل دولت اشرافی هاشمی به مستضعفین بود. در دوران هاشمی یاد و نام شهدا نیز محو گردید. به سرعت ارزش های سرمایه داری و لیبرالیسم جای ارزش های اصیل انقلاب را گرفت و غباری سنگین بر آرمان های انقلاب نشست. اما یکی از زیردستان هاشمی از همین فضای خفگان به نفع خود استفاده نمود و با مطرح کردن آزادی رأی مردم را متوجه خود ساخت و 8 سال با ایجاد جو خفگان علیه قشر مذهبی و انقلابی جامعه، آزادی را به کلی از بین برد و تنها دین ستیزی و اهانت را آزاد ساخت و آرمان توهمی گفت و گوی تمدن ها را به جای آرمان عدالت و حل مشکلات اقتصادی مردم مطرح ساخت.

با آمدن احمدی نژاد و قطع شدن دست خاندان هاشمی از بسیاری از منابع قدرت هاشمی از همان ابتدا و به خصوص بعد از شکست در انتخابات 84 شمشیر را از رو بست و با نظر و رأی و انتخاب مردم مخالفت نمود و برای سرنگونی دولت تلاش بسیاری کرد و پیشرفت کشور و احترام به رأی مردم و دموکراسی را فدای کینه ی شخصی خود از شخص احمدی نژاد نمود. اما از سال 88 دشمنی هاشمی با احمدی نژاد و دولت و البته نظام آشکار تر شد و هاشمی به انقلاب و جمهوری اسلامی خیانت نمود. او در حالی که کوچکترین شاهدی بر وجود تقلب نیافته بود بر طبل سوراخ تقلب در انتخابات کوبید تا بتواند دولت احمدی نژاد را که او را خارساخته بود سرنگون نماید. استراتژی او برای مخالفت با رأی مردم همین بود. اما پاسخ مردم کوبنده بود و در بی سابقه ترین واقعه تاریخ انقلاب یعنی روز نه دی میلیون ها ایرانی خشمگین شعار مرگ بر هاشمی سر دادند. 

اما چه شده است که هاشمی رفسنجانی امروز از آزادی سخن می گوید؟ در حالی که هاشمی در بین مردم به دیکتاتور صفت بودن شناخته شده است. چه شده که امروز هاشمی از مردم سخن می گوید در حالی که مردم در انتخابات ها به رقیب او رأی دادند؟ آیا این مردم همان مردمی نبودند که در زمان هاشمی محکوم به سکوت در برابر تورم های 50 درصدی بودند و اگر اعتراضی می کردند باطوم های ضد شورش پاسخ آنها بود؟ چه شده است که هاشمی در مناقشه بین دیکتاتورترین دولت جهان یعنی دولت آل سعود جانب عربستان را گرفته است؟ آیا بر کسی پوشیده است که هاشمی همواره با شاهان و دیکتاتور های عربی دوست بوده است؟ آیا بر کسی پوشیده است که آل سعود صد ها حاجی ایرانی را در حال حج به خاک و خون کشاندند؟ آیا بر کسی پوشیده است که آل شیطان در عربستان ده ها هزار شیعه و سنی را فقط به دلیل اعتراض به دیکتاتوری به زندان انداخته است؟ چرا هاشمی از آن دولت نمی خواهد آن زندانیان "به آن شکل" را آزاد کند و از خانواده آنها "دلجویی" نماید؟ دلیل این مسئله برای من آشکار است. زمانی که هاشمی خود را در داخل کشور هیچ می بیند و هنگامی که خود در میان مردم منفور می یابد دست به دامن شاهان عربی می شود. و برای چنین شخصی کینه شخصی از احمدی نژاد کافیست تا طرف عربی را حق بداند.

این متن تکمیل و ویراش خواهد شد....

چرا دانشگاه آزاد مرکز فساد است؟

همه ی ما خوب می دانیم که هر کس نتواند در دانشگاه های دولتی پذیرفته شود به دانشگاه آزاد روی می آورد و اصولاً قبولی در دانشگاه آزاد به علم، تلاش و استعداد فرد بستگی نداشته و به پول و مقام پدر یا خود شخصی وابسته است. بنا بر این بی تعارف، دانشجوهای دانشگاه آزاد در حالت کلی  و اکثراً (با صرف نظر از استثناء ها) در سطحی پائین تر از دانشجویان دانشگاه های دولتی اند. اما گذشته از این، همه ی ما باز خوب می دانیم که کیفیت آموزش نیز در دانشگاه آزاد پائین است. دلیل پائین بودن کیفیت آموزش در دانشگاه آزاد عمدتاً به پائین بودن سطح اعضای هیئت علمی، نبود نظارت بر این دانشگاه، ضعف مدیریت و از همه ی اینها مهمتر وجود پارتی بازی گسترده در این به اصطلاح دانشگاه مربوط است. افراد با دستور مدیریت می توانند به راحتی مدارک دانشگاهی را دریافت کنند.

در سیستم استخدامی کشور تفاوتی بین دانشگاه هایی که مدارک دانشگاهی از آنها گرفته شده است وجود ندارد. بدین ترتیب در استخدام و میزان حقوق بین یک فارغ التحصیل دانشگاه شریف و فارغ التحصیل دانشگاه آزاد فلان روستا تفاوتی وجود ندارد. فرزندان پول داران و مسئولان معمولا چندان علاقه ای به درس خواندن ندارند و نمی توانند در دانشگاه های دولتی پذیرفته شوند و از آنجا که از قدرت مالی و پارتی کافی برخوردارند و داشتن مدرک تحصیلی را برای خود را یک ضرورت می دانند به دانشگاه آزاد و البته دانشگاه های مجازی و غیر انتفاعی و ... وارد می شوند. بنا بر این کلا روشن است که که این فرزندان، تمام فرصت های شغلی مناسب را پر می کنند و فارغ التحصیلان دانشگاه های دولتی نیز نمی توانند شغلی مناسب رشته و سطح علمی خود بیابند. این بزرگترین خیانت دانشگاه آزاد به فضای علمی، صنعتی، اقتصاد و مدیریت کشور است. در واقع دانشگاه آزاد موجب بی کار شدن افراد نخبه و دانشجویان ممتاز شده و افراد نالایق را در سمت های مختلف وارد ساخته و بدین وسیله سطح علمی مدیریت و صنعت کشور را تقلیل داده است. تصور کنید دانشگاه آزادی وجود نداشت. در این صورت اکثر مدیران و مهندسان کشور از فارغ التحصیلان سخت کوش دانشگاه های برجسته ی دولتی بودند و قطعاً فرار مغزها نیز کاهش می یافت.

این تمام ماجرا نیست. نبود نظارت بر چگونگی مصرف درآمدهای دانشگاه آزاد موجب شده است که این درآمدها به شکل نامناسبی استفاده شوند. این نیز یکی دیگر از مفاسد دانشگاه آزاد است. دانشگاه آزاد به ریاست جاسبی و فرماندهی هاشمی پول های کلانی را در جهت تبلیغات انتخاباتی کاندیداهای وابسته به خود صرف نموده است. همچنین دانشگاه آزاد با تأسیس واحد های قارچ گونه  و بعضاً زمین خواری در شهرستان های کوچک و بزرگ فضای آن شهرستان ها را نیز آلوده ساخته و موجب گسترش فحشا در آن شهر شده است. دیگر همه می دانند که وقتی دانشگاه آزادی در شهری ساخته می شود فساد را نیز با خود به آن شهر می آورد. ضربه ی دیگر دانشگاه آزاد خالی کردن جیب مردم است. دانشگاه آزاد با گرفتن شهریه های بیش از حد جیب مردم متوسط را خالی نموده و جیب خود را پر کرده است. این در حالیست که طبق سخنان هاشمی قرار بود این دانشگاه مانند حوزه علمیه باشد! و برای مردم سوال است که آیا در حوزه ی علمیه نیز از طلبه ها پول می گیرند؟ آیا در حوزه های علمیه نیز دوست دختر پسر داریم؟ آیا در حوزه نیز با پول مردک می دهند؟ آیا در حوزه نیز فرزند خود را مسئول می کنند؟ آیا حوزه نیز ملک شخصی یک شخص است؟ آیا حوزه نیز درآمدهای خود را صرف تبلیغات انتخاباتی می کند؟ آیا حوزه نیز زمین خواری می کند؟ آیا در حوزه نیز مرکزی برای براندازی حکومت مردم سالار ولایت فقیه برپا می کنند؟

با تغییر مدیریت دانشگاهآزاد و برکنار شدن جاسبی امید آن است که مفاسد درون دانشگاه آزاد کاهش یابند. و قطعاً لازم است که شخص جاسبی نیز به علت تخلفات آشکار در زمان مدیریت سی ساله ی خویش بر این دانشگاه محاکمه و مجازات گردد. همچنین مدارک تحصیلی مسئولانی که مدرک آنها از دانشگاه گرفته شده است باید یک یک بررسی گردد و در صورت وجود تخلف مدارک آنها و باطل شده و خود آنها نیز مجازات شوند.

از خاندان هاشمی تا خاندان دانشجو

بعد از سی سال جاسبی از ریاست دانشگاه آزاد کنار رفت و برادر وزیر علوم جای او را گرفت. هاشمی نیز رئیس هیئت امنای دانشگاه آزاد است. اصولا ما تا به آن حد ساده نیستیم که از این تغییر خوشحال شویم. از نظر ما قدرت دانشگاه آزاد بین خاندان هاشمی و خاندان دانشجو تقسیم شده است.

شعارهای نه دی

دلم نیامد این شعارهای نه دی را در اینجا نیاوردم:

ما همه سرباز توایم خامنه‌ای، گوش به فرمان توایم خامنه‌ای

مرگ بر ضد ولایت فقیه

 ما ذوالفقار حیدریم ، فداییان حیدریم

 حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست

ولایت فقیه اصل دین است محور اتحاد مسلمین است

ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند

راه امام خمینی پاینده باد، رهبر ما خامنه‌ای زنده باد، یاد شهیدان خدا زنده باد

خامنه‌ای خمینی دیگر است، ولایتش ولایت حیدر است

اطاعت از خامنه‌ای اطاعت از امام است

خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست

رهبر ما کوثر است دشمن او ابتر است

حیدری‌ام، حیدری‌ام، فدای سیدعلی‌ام

حرب لمن حاربکم خامنه‌ای، سلم لمن سالمکم خامنه‌ای

این همه لشگر آمده، به عشق رهبر آمده

ای رهبر آزاده آماده ایم آماده

حزب فقط حزب علی   رهبر فقط سید علی

سبز فقط سبز علی رهبر فقط سید علی

رهبر اگر فرمان دهد، جان را نثارش میکنیم

وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد، ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد


تاجر ور شکسته  برگرد به باغ پسته

ایران که باغ پسته بابات نیست  مملکت حسینی بی صاحاب نیست

مرگ بر شاه مرگ برشاه  اکبر شاه(با هیجان و بارها)

حسین( سریع وبا سرعت) وبعضی جاها:بگو(سریع وبا سرعت)

باز مرگ بر شاه مرگ بر شاه اکبر شاه(بارها)

مرگ بر اکبر رفسنجانی(بارها)

مرگ بر هاشمی(به حالت تند وخشم آلود)

لعن علی عدوک یا علی  موسوی وخاتمی وهاشمی

هاشمی حیا کن این کشورو رها کن

آقای هاشمی سرت سلامت     پولایی که خوردی گندش درآمد(با نوایی زیبا خوانده میشد)

مرگ بر ضد ولایت فقیه با اشاره به هاشمی رفسنجانی

ریاست خبرگان تعویض باید گردد

هاشمی  هاشمی  ننگ به نیرنگ تو   خون جوانان ما میچکد از چنگ تو(شبیه همین شعار برای میرحسین با تعبیر موسوی موسوی هم سرداده شد)

آقای هاشمی درحرمت شکنی عاشورا بازهم سکوت؟!!!

تاکی دختر شما درآشوب ها شرکت خواهد کرد؟

هاشمی بی حیا ، استعفا استعفا

هاشمی حیا کن ، مصلحتو رها کن …

هرجا که اغتشاشه  فائزه رد پاشه

از لندن واز مهدی نازت چه خبر؟

ازخاتمی دسیسه بازت چه خبر؟

ما در 9دی دهانتان را بستیم؟

از فائزه زبان درازت چه خبر؟

مبارک ایرانی  اکبر رفسنجانی(این شعار مربوط به راهپیمایی انقلابی پس از 25 بهمن 89 است)

عایشه شتر سوار   فائزه موتور سوار

ایران که باغ پسته بابات نیست    این مملکت جهوریه دهات نیست.

فائزه هاشمی باز هم در کنار آشوبگران،(درج شده برروی یک مقوای بزرگ)

عمروعاص بخواب موسوی خوئینی ها بیدار است.

مرگ بر فتنه گران کوردل

هیهات منا الذله

مرگ بر مزدور آمریکایی

نصر من‌الله و فتح غریب، وای بر این جنبش مردم فریب

ای مرجع قضایی، اقدام انقلابی

منافق حیا کن، این ملت رو رها کن

منافق فتنه‌گر(ازقبیل هاشمی،خاتمی،موسوی خوئینیها،کروبی و...) اعدام باید گردد

خواص بی بصیرت، مایه ننگ ملت

موسوی و کروبی اعدام باید گردند

موسوی ریاکار نقاب سبز رو بردار

لعن علی عدوک یا حسین … خاتمی و کروبی و میرحسین

موسوی حیا کن انقلاب را رها کن

سکوت هر مسلمان خیانت است به اسلام

آشوبگر بی‌غیرت، خجالت خجالت

جنبش سبز اموی، پیرو راه رجوی

منافق منافق این آخرین اخطار است، ملت انقلابی آماده قیام است

موسوی bbc  عامل انگلیسی

موسوی قاتل است     محاکمه اش واجب است

سبزینه پوش تند خوی     کز عشق نشنیدست بوی

ما یوسف خود نمی فروشیم    تو سیم سپاه خود نگه دار

این گردبادهای به غیرت درآمده    تسلیم رهبرند که طوفان نمیکنند

مرگ بر میر حسین(بارها وبا حالتی خشم آلود)

8 سال تو جبهه صدام یزید نتونست  با میر یزید اومدن(با برعکس کردن عکس هاشمی رفسنجانی وفرزندان نامبارکش در دست یک جوان 57 تی)

مرگ بر میر یزید اموی

سبز سیاه اموی   پیرو خط رجوی

موسوی دستگیر نشه    نفاق جری تر میشه

نوکیسه های بی ریشه    مشروطه تکرار نمیشه

کروبی بی سواد   عامل دست موساد

اجر عزای حسین    رسوایی میرحسین

یک یا حسین تا میر حسین    بره پیش صدام حسین

هاشمی   سکوت چرا؟!!!

ظاهرا غصه میراث پیمبر دارند         تا علی را مگر از مسند دین بردارند

گریه شمع ازبرای   ماتم پروانه نیست

صبح نزدیک است در فکر شب تار خود است(با قرار دادن عکسی با نمک ازاکبر هاشمی دربالای آن)

میرحسین میرحسین    جواب تو با حسین

سوت وکف وهلهله      رفیقای حرمله

یزید آسوده بخواب  که موسوی وخاتمی بیدارند

از  وبلاگ نه دی

چند نکته در مورد انتخابات 22 خرداد  88

آیا رفسنجانی جزو سران فتنه است؟

عده ای این گونه می پندارند که سران فتنه موسوی، خاتمی و کروبی هستند. و بعضاً مهدی هاشمی را نیز بدان ها اضافه می کنند.

این گروه از این مسئله غافل هستند که سر سران فتنه هاشمی رفسنجانی است. اگر هاشمی پشت جریان قانون شکن و تمامیت خواه موسوی نبود این گروه نمی توانستند دست به هیچ اقدامی بزنند و کلا تصمیم بر اغتشاش نمی گرفتند. هاشمی نه نتها به موسوی چراغ سبز نشان داد بلکه مستقیماً فرمان اغتشاش را به او صادر نمود. میرحسین با پشت گرمی به هاشمی تصمیم به اغتشاش و اردوکشی خیابانی گرفت و فرمان هاشمی را اجرا نمود. هاشمی پسر خود مهدی هاشمی را مسئول ارتباط خود با جریان رادیکال و آنارشیست موسوی قرار داد. فائزه هاشمی و بقیه خاندان هاشمی نیز به عنوان فرماندهان اغتشاشات 88 بودند. هاشمی جاسبی را مأمور تأمین هزینه های مالی انتخابات و اغتشاشات 88 قرار داد. مرکز فرماندهی عملیات خیابانی دفتر مهدی هاشمی در دانشگاه آزاد بود.

هاشمی نه تنها از اغتشاش و کودتای مخملی موسوی راضی بود بلکه خود رهبر آن بود. و این نکته ای است که بسیاری از  افراد از آن غافلند.

میرحسین نیز دست نشانده هاشمی در اول انقلاب بود و بدون این که هیچ سابقه فعالیت انقلابی یا سیاسی داشته باشد به صورت مشکوکی نخست وزیر شده بود. در متوهم بودن او فقط دو-سه هزار اغتشاش گر عاشورای 88 شک دارند. اما هاشمی با پول خود و بدون این که هیچ مقام علمی داشته باشد و به صورت مشکوک تری توانست یکی از بالاترین جایگاه ها را در میان انقلابیون پیدا کند. او نیز به علت اشرافیت و کهولت سن عقل خود را بیش از پیش از دست داده است. او به شدت تحت تأثیر فشارهای زن و دختر خود است.

هدف از اغتشاشات:

هدف اصلی بر این بود که با اردوکشی خیابانی، آتش زدن بانک ها و مراکز دولتی و در اختیار گرفتن کنترل خیابان ها و مراکز حکومتی طی یک کودتای مخملی و مشابه اوکراین ، گرجستان و قرقیزستان مقامات نظام تسلیم شده و انتخابات را ابطال و صلاحیت احمدی نژاد را رد نمایند تا در ادامه هاشمی رهبری معترضین را در دست گرفته و موسوی را رئیس جمهور اعلام کند.  اما در صورت دست نیافتن به این هدف (به احتمال بسیار اندک) ، این اقدام حداقل موجب تضعیف مشروعیت نظام و احمدی نژاد می شد و هاشمی و موسوی می توانستند برای ختم ماجرا امتیازاتی بگیرند. همچنین احمدی نژاد دیگر نمی توانست با تکیه بر آرای زیاد خود در مقابل هاشمی ایستاده و منابع قدرتی مانند دانشگاه آزاد را از او بستاند.

خیالی بس خام که در اندیشه میرحسین و هاشمی بود.

نقش مستضعفین:

سیل عظیم مستضعفین به راه افتاد و در 22 خرداد سیلی محکمی بر دهان بزرگ اشراف، هاشمی رفسنجانی کوبید. و نقشه های او برای باز پس گیری دوباره قدرت و دست یافتن و به شوکت و جلال پیشین بر آب شد.




شکاف طبقاتی در ایران

شکاف طبقاتی در ایران

عدالت مهمترین آرمان انقلاب بود. اما با روی کار آمدن اشراف، این آرمان فراموش شد. امام خمینی انقلاب ۵۷ را انقلاب پابرهنگام نامید و به حق که این گونه بود.

در آن سال ها هاشمی و خاتمی شعار و آرمان و مهمترین اصل انقلاب یعنی عدالت را کم رنگ نمودند و به جای آن توسعه و آزادی را مطرح نمودند و به نا عدالتی ها دامن زدند و بعد از سی سال از پیروزی انقلاب میلیون ها ایرانی زیر خط فقر هستند.

شکاف طبقاتی زیاد شد. قدرت در دست مرفهین افتاد. سرمایه داران، سیاسیون ، کارگردان ها ، بازیگرها ، افراد مشهور ، اساتید دانشگاه و بقیه این طیف افراد همه مرفه هستند و شکاف مهمی بین افراد عادی جامعه با این طبقه ایجاد شده است. و طبقه فقیر که اکثریت مردم را تشکیل می دهند هیچ رسانه ای ندارد. آنها نه روزنامه دارند و نه صدا و سیما. شبکه های خارجی هم از دغدغه های آن ها سخنی نمی گویند. واقعیت آن است که مردم فقیر رسانه ای ندارند.

پایتخت نشین ها هم اکثرا مرفه بوده و از این شکاف طبقاتی نفع برده اند.

تنها رسانه ی مستضعفان ایران صندوق های رأی است. اما وقتی طبقه مرفه پایتخت نشین در انتخابات شکست می خورد به خود اجازه می دهد رأی اکثریت را زیر سوال برده و تظاهرات کند و همه جا را آتش بزند.

این شکاف طبقاتی مهمترین عامل اغتشاشات اخیر است. البته این جان کندن نا عدالتی های ۱۶ سال خاتمی و هاشمی است. طبقه مرفه باید بفهمد دیگر دوران اشرافتی سالاری به پایان رسیده است.

سه نوجوان کارگر با ریزش دیوار نوساز جان باختند اما هیچ روزنامه یا شبکه تلوزیونی یا سایت یا شبکه ماهواره ای از آن سخنی نگفت. ندا آقا سلطان قربانی سناریوی کثیف انگلیسی ها شد و دنیا همه او را شناختند و صدای ندا ندا گوش فلک را کر کرد.


خط انقلاب : شکاف طبقاتی در ایران   مرگ بر اشرافیت و نفاق  روانشناسی موسوی و اصلاحات

 عدالت و رسانه  

حضرات

از سخنان اخیر رهبر در نماز جمعه:

 اين را حالا در حضور شما مردم به آن حضرات مي‌گويم؛ اگر شما خيال مي‌كنيد كه از اينكه شما بياييد بنشينيد و مذمت كنيد، از فلان مسئول و فلان جريان، مردم لذت مي‌برند و خوششان مي‌آيد، اشتباه مي‌كنيد مردم از فضاي تخريب خوششان نمي‌آيد.

به نظر شما این حضرات چه کسانی هستند؟

مهم ترین آنها هاشمی است.